پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.

 

امام علي عليه السلام: گشاده‏رويى ، دام دوستى است . غرر الحكم و درر الكلم 1075

 

پرسش 1:
چرا و چگونه مي شود که يک زن مانند حضرت فاطمه حيض نشود؟

پاسخ:
ّْْبا سلام و تشکر به خاطر ارتباطتان با اين مرکز .
اصل اين مسئله كه برخي از افراد و انسان ها به دلايل و ويژگي هايي خاص ، مورد عنايت خاص خداوند قرار مي گيرند‌، هم دلايل عقلي و هم دلايل نقلي بر تأييد آن وجود دارد . زنان بزرگي در تاريخ چون حضرت مريم و مردان بزرگي چون اولياي الهي و پيامبران بزرگ خداوند مورد عنايت هاي خاص الهي بودند‌، به جهت وظيفه خاصي كه برعهده داشتند و به دلايلي كه در كتاب هاي كلامي و اعتقادي ذكر مي شود.
بنابراين شخصيتي مانند حضرت فاطمه (س) نيز مي تواند مورد عنايت قرار گرفته و حيض نبيند. نه تنها چنين عنايت ، بلكه شكل هاي بالاتر از آن نيز متصور است.
حيض نديدن ، يك موضوع طبيعي است كه امكان وجود آن از نظر عقلي ممتنع نيست. در هر صورت حيض ديدن مربوط به سيستم طبيعي بدن مي شود .اين سيستم از طرف خداوند مي تواند به گونه اي آفريده شود كه شخص حيض نبيند و در عين حال خلاف نظام طبيعي و قانون علت و معلولي حاكم بر جهان نباشد.
برخى در انتقاد به اين حالت مى گويند: اينكه زهرا عليهاالسلام عادت ماهانه نمى ديد ، بيمارى است كه نياز به درمان دارد! يا لااقل نوعى نقص در زنانگى يا شخصيت وى به عنوان يك زن است. بنابراين نمى توان آن را از كرامات و فضائل او شمرد. در خصوص نفاس همين گونه است. اين گوينده، عقيده به پاكى زهرا عليهاالسلام از حيض و نفاس را از عقايد بى ارزش و سخيف مى داند.
در پاسخ به نظريه بالا مي توان گفت:
1- گاهى اتفاق مى افتد كه برخى از زنان به هنگام زايمان خون نمى بينند و يا كم مى بينند اما اين نقص در زنانگى يا شخصيت آنان به عنوان زن به شمار نمى رود. البته چنين مواردى بسيار اندك است.
در خصوص پاكى زهرا عليهاالسلام از حيض و نفاس مى گوييم: خروج از تنگناهاى طبيعى نه تنها نقص شمرده نمى شود ، بلكه كرامت و فضيلت است. همچون كرامت مريم عليهاالسلام كه بدون اينكه مردى به او دست بزند، به عيسى عليه السلام باردار شد و چون كرامت ساره، همسر ابراهيم عليه السلام كه در پيرى به اسحاق باردار شد و همانند همسر زكريا عليه السلام كه نازا بود، ولى به يحيى باردار شد. از اين گونه كرامات و كارهاى خارق العاده فراوان است.
پاكى زهرا عليه السلام از حيض و نفاس حاكى از مقام بلند و شخصيت ممتاز او ميان زنان جهان است. چه به فرموده ى خداوند ، حيض نوعى اذيت و رنج است: «يسألونك عن المحيض قل هو اذى فاعتزلوا النساء فى المحيض؛ (1)
از تو درباره ى عادت ماهانه ى زنان مى پرسند، بگو: رنجى است. پس هنگام عادت ماهانه، از آميزش با زنان كناره گيرى كنيد».
حيض، زن را در تنگنا و در حالت روانى و جسمانى غير طبيعى قرار مى دهد. حيض، آن گونه كه در روايات آمده، بيمارى است . چنان كه فقها مى گويند: حالت عرضى زنانه است كه او را از روزه و نماز، و از ورود به مساجد باز مى دارد. زن در ايام حيض در وضعى نيست كه بتواند با روحيه اى سرشار از سرزندگى، صفا، پاكى و قوّت زندگى كند.
اين حدث(پيشامد) مداوم را نه وضو برطرف مى كند و نه غسل و نه تيمم تا اينكه از بين برود و برطرف شود. خداوند، سرور زنان را كه از هرگونه پليدى پاك گردانده، از اين حدث نيز پاك نموده است.
اين گرامي داشت زهرا عليهاالسلام و تأكيد الهى بر تمايز او از ديگران و مخصوص گرداندن وى به فضيلت و كرامت است، بدون اينكه هيچ گونه تغييرى در طبيعت زنانه او داشته باشد.
خداوند مسبب الاسباب، و قادر است كه از قانون عليّت درگذرد، نه اينكه از آن خارج شود و يا آن را نقض كند ، زيرا خداوند، حتى معجزات پيامبران را به واسطه ى اسباب و علل آن به وجود مى آورد و اين آفرينش را با علم خود به علل و اسباب انجام مى دهد، در حالى كه انسان ها از آن بى خبرند و سابقه هم ندارند. اين معناى خرق عادت است كه در موضوع معجزات و امور خارق العاده از آن سخن مى گويند.
2- سخيف خواندن اعتقاد به پاكى زهرا عليهاالسلام از حيض و نفاس از كسى كه به سخنان پيغمبر و بلكه ائمه عليهم السلام تعبد و اعتقاد دارد ، پذيرفتنى نيست. زيرا هرچه پيغمبر و ائمه
مى گويند،ً نمى تواند سخيف باشد. از سوى ديگر هركس آن را بداند، برايش سودمند و مفيد خواهد بود.
روايات در اين زمينه بسيار وارد شده است. نمونه هاى زير را نقل مى كنيم:
1- پيامبر: «فاطمه، بتول ناميده شده زيرا از حيض و نفاس پاك شده است». (2)
2- پيامبر : «دخترم فاطمه، حوريه اى است كه حيض نمى بيند». (3)
3- شيخ صدوق به سند خود از عمر بن على عليه السلام از پدرش على عليه السلام روايت كرده كه از پيامبر پرسيدند: بتول يعنى چه؟ ما شنيده ايم كه گفته ايد: مريم و فاطمه بتول اند. فرمود: «بتول كسى است كه هرگز خون حيض نديده است. حيض بر دختران پيامبران مكروه است». (4)
4- قطان از سكرى، از جوهرى، از عباس بن بكار، از عبداللَّه بن مثنى از عمويش ثمامة بن عبداللَّه از انس بن مالك، از مادرش روايت كرده كه گفت: «فاطمه خون حيض و نفاس نديد». (5)
5- امام باقر عليه السلام از پدرانش: «فاطمه به چند جهت طاهره ناميده شده است. از جمله اينكه هرگز خون حيض و نفاس نديد».(6)
6- امام صادق عليه السلام: «آيا مى دانى تفسير فاطمه چيست؟ گفت: از شر مبرا شده را گويند و چون از حيض بازگرفته شده است(7)
7- پيامبر به عايشه فرمود: «فاطمه مانند زنان آدميان نيست.چنان كه آنان مريض مى شوند، مريض نمى شود». (8)
8- امام صادق عليه السلام: «خداوند تا زمانى كه فاطمه زنده بود، زنان را بر على عليه السلام حرام كرد. زيرا زن پاكيزه اى بود كه حيض نمى ديد». (9)
9- عايشه گفت: «هرگاه فاطمه مى آمد، همانند پيغمبر راه مى رفت. هرگز حيض نديد. زيرا از سيب بهشتى آفريده شده بود». (10)
10- اسماء بنت عميس گفت: «در يكى از زايمان هاى فاطمه حضور داشتم .هنگامى كه وضع حمل كرد، خونى نديدم. به پيامبر
عرض كردم: فاطمه زايمان كرد ولى از او خونى نديديم، فرمود: فاطمه حوريه اى است كه به شكل انسان آفريده شده است». (11)
11- على عليه السلام: «رسول خدا فرمود: فاطمه، حوريه اى است كه در صورت انسان آفريده شده است. دختران پيامبران حيض نمى شوند». (12)
[2- امام باقر عليه السلام: «او را فاطمه ناميد. پس گفت... تو را از خون حيض گرفتم (پاك كردم).به خدا سوگند كه فاطمه را خداوند
از حيض گرفته است». (13)
13- امام باقر عليه السلام: «دختران پيامبران خون حيض نمى بينند. حيض عقوبت است...» (14)
14- امام صادق عليه السلام: «دختران پيامبران حيض نمى شوند». (15)
15-تأويل روايات
هنگامى كه بعضى با اين همه روايات درباره چنين رخدادي رو به ر و مى شوند، حيران مى گردند، زيرا نمى توانند آن را رد كنند،چون متواتر و يا قريب به متواتر است. در نتيجه مى گويند: بايد اين روايات را همچون روايات رجعت تأويل كرد.
اما مي توان گفت جاى هيچ گونه تأويلى نيست، نه در اين روايات و نه در آن روايات . اگر نتوانستيم آن را بفهميم ،بايد علم آن را به خداوند برگردانيم. خواجويى مازندرانى در موضوع رجعت مى گويد:
شايسته نيست كه از آن تعجب كنيم. چه از امور مجهول العلل تعجّب نمى شود. مگر نمى بينيد كه سرور ما اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اين علمى است كه جهل آن مردم را فرا گرفته است و بايد علم آن را به خدا برگرداند؟!
به علاوه بعضى از اين امور همچون نايل شدن اوليا به ثواب نصرت و يارى امام زمان عليه السلام، و شادمانى آنان از ظهور دولت و سلطنت او، انتقام از دشمنان و نيل به گوشه اى از ثواب و عذاب در دنيا و از اين قبيل مسائل، در اخبار مذكور است... (16)
. مجالى براى تأويل اين احاديث وجود ندارد. زيرا:
1- هرگاه نص بيانگر يك امر توقيفى باشد، نه ميدان جولان عقل است و نه با اصول ثاب عقلى و دينى مخالف، بلكه بايد آن را پذيرفت.
2- هرگاه نص را نفهميم و نتوانيم حكمت آن را درك كنيم، حق نداريم آن را رد كنيم يا تأويل نماييم. زيرا زمانى فرامى رسد كه قواى فكرى و عقلى ما رشد كند و دانش ما زياد شود. آنگاه حكمت آن را بشناسيم. گاهى اوقات ده ها و بلكه صدها سال مى گذرد تا بشر يك گام بزرگ در جهت پيشرفت علمى و فكرى بردارد تا در پرتو آن بتوانيم راز يا حكمت يا معناى دقيق برخى از نصوص را دريابيم.
در قرن بيستم خصوصاً در دو دهه ى اخير معانى بسيارى از آيات قرآن همچون آيات مربوط به آفرينش را فهميده ايم . آنچه نفهميده ايم ،بيش از آن است.
3- تأويل نص هنگامى درست است كه ظاهر آن در بدو امر مخالف حكم عقل يا اصول ثابت و مسلّمات شرعى باشد. البته به شرط آنكه تأويل قابل قبول، معقول و ممكن باشد.
4- اگر نص وارده به گونه قابل قبول نزد اهل لغت قابل تأويل نباشد و از سوى ديگر مخالف مسلّمات عقلى، و شرعى، و مخالف صريح قرآن باشد، بايد آن را رد كرد و به ديوار كوبيد. زيرا مى دانيم كه چنين روايتى از معصوم نيست و امام بدان لب نگشوده است.
بدين ترتيب روشن مى شود كه استناد به استبعادات و استحسانات در امور غيبى و مسائلى كه راهى براى آگاهى از آن نداريم و نيز ناتوانى در تعقل يا فهم بعضى امور كه در روايات آمده، موجب نمى شود كه نص را رد و يا تأويل كنيم. علّت اين امر آشكار است.
پي نوشت ها:
1.بقره، آيه222.
2.ينابيع الموده، ص 260؛ احقاق الحق (بخش ملحقات) ج 10، ص 25؛ مودّةالقربى، ص 103.
3.ذخائرالعقبى، ص 26؛ شرح بهجةالمحافل، ج 2، ص 138؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 54، به نقل از تاريخ بغداد، ج 12، ص 331، كنزالعمال، ج 12، ص 109، ح 3426؛ اسعاف الراغبين در پاورقى نورالابصار، ص 173
4.معانى الاخبار، ص 64، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 330، به نقل از ابوصالح مؤذن در الاربعين، تاج المواليد، ص 20؛ كشف الغمه، ج 2، ص 90؛ بحارالانوار، ج 43، ص 15- 16؛ و ج 78، ص 112 ؛ ينابيع الموده، ص 26؛ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 37؛ علل الشرايع، ج 1، ص 181؛ مصباح الانوار، ص 223؛ مصباح كفعمى، ص 659؛ روضة الواعظين، ص 149؛ دلائل الامامه، ص 55؛ الروضة الفيحاء فى تواريخ النسا، ص 252؛ حبيب السير، ج 1، ص 433؛ ضياء العالمين، ج 2، ق 3، ص 7؛ احقاق الحق، ج 10، ص 25، 310؛ ج 19، ص 11 ؛ عوالم العلوم، ج 1، ص 641؛ اعلام الورى، ص 148.
5.امالى صدوق، ص 154؛ بحارالانوار، ج 43، ص 21؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 153 .
6. بحارالانوار، ج 43، ص 19؛ مصباح الانوار، عوالم العلوم، ج 11، ص 66.
7. مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 330؛ بحارالانوار، ج 43، ص 16.
8. مجمع الزوائد، ج 9، ص 202؛ اعلام الورى، ص 148؛ مرأة العقول، ج 5، ص 345؛ الطرائف، ص 111؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 64؛ ضياءالعالمين، ج 2، ق 3، ص 7.
9. مقتل خوارزمى، ج 1، ص 64؛ مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 330؛ بحارالانوار، ج 43، ص 16؛ امالى طوسى، ج 1، ص 42؛ مستدرك الوسائل.
10. اخبارالرسول، ص 87؛ احقاق الحق، ج 10، ص 244؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 60.
11. دلائل الامامه، ص 53، 55؛ بحارالانوار، ج 78، ص 112؛ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 37
12. دلائل الامامه، ص 52؛ بحارالانوار، ج 78، ص 112؛ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 37.
13. بحارالانوار، ج 42، ص 13؛ مصباح الانوار و كشف الغمه، ج 2، ص 89؛ علل الشرايع، ص 179؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 55؛
كافى، ج 1، ص 46، المحتضر، ص 132، 138و ص 172، 218.
14. علل الشرايع، ج 1، ص 290؛ بحارالانوار، ج 12، ص 107؛ و ج 81، ص 81؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 153؛ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 38.
15. الخرائج الجرائح، ج 2، ص 527.
16. الرسائل الاعتقاديه، ص 115.