احساس گناه

از اینکه جوان دسته گلم رو بر اثر بیماری از دست دادم ولی هنوز خودم زنده ام دائماً خودم رو سرزنش می کنم. دوست داشتم من جای او مرده بودم. چه کار کنم؟
خودسرزنشی، احساس گناه، مرگ عزیزان، سوگ، بیماری، کرونا

از اینکه جوان دسته گلم رو بر اثر بیماری از دست دادم ولی هنوز خودم زنده ام دائماً خودم رو سرزنش می کنم. دوست داشتم من جای او مرده بودم. چه کار کنم؟

پاسخ:

از دست دادن فرزند بسیار دردناک است. ضمن تسلیت به شما برای این ضایعه تلخ و آرزوی رحمت و غفران الهی برای ایشان، نکاتی رو خدمت شما عرض می‌کنم:

1. فقدان و از دست دادن افراد نزدیک بخش جدانشدنی از زندگی هرکسی است. توجه به این واقعیت و قبول فقدان به‌عنوان چیزی که ارزش سوگواری دارد در پذیرش و سازگاری با وضعیت جدید نقش مهمی‌ دارد.

2. سوگواری پنج مرحله دارد که گذشتن از این پنج مرحله مهم است: مرحله اول: شوک، ناباوری و کرختی است که در این مرحله پذیرش فقدان برای فرد سخت است. مرحله بعد: آرزو کردن و جستجو کردن است که فرد ممکن است ازاین‌جهت که نمی‌تواند فرد ازدست‌رفته را برگرداند خشمگین شود. مرحله سوم: درماندگی و آشفتگی است که فرد امید خود را برای بهتر شدن وضعیت و بازگشت به حالت قبلی از دست می‌دهد. مرحله چهارم: کنار گذاشتن امیدهای کاذب و پذیرش فقدان است و مرحله پنجم: این است که فرد خود را با شیوه جدید زندگی که با گذشته متفاوت است تطبیق می‌دهد. (1)

3. فرد سوگواری همچون شما برای عبور کم آسیب از فقدان به وجود آمده باید تکالیفی انجام دهد. اول پذیرش واقعیت فقدان است که باید از کمتر جلوه دادن یا انکار اهمیت فقدان خودداری کرده و از تجربه سوگ فرار نکند و مهم است که زمانی کافی برای خود در نظر بگیرد که با این فقدان کنار بیاید و درنهایت به زندگی ادامه دهد. دوم تجربه کردن ناراحتی و سوگ است که فرد، داغداری خود را بروز می‌دهد. سوم سازگار شدن با زندگی جدید و قبول کردن این مطلب که زندگی ما انسان‌ها چه بخواهیم چه نخواهیم مالامال از درد و رنج است و چاره‌ای جز کنار آمدن و سازگاری با این مهم نیست و تکلیف آخر برگشت به زندگی است که این به معنای فراموش کردن آن شخص ازدست‌رفته نیست بلکه صرفاً آماده شدن برای یک زندگی جدید است.

4. در حوادث این‌چنینی که فردی یکی از عزیزان خود را از دست می‌دهد، برای مدتی قبول آن دشوار است؛ اما به‌تدریج بعد از گذشت مدتی، فرد می‌تواند خود را با مسئله فقدان عزیزش وفق دهد و آن را بپذیرد و معمولاً بعد از گذشت شش ماه از تاریخ رویداد ناخوشایند، فرد به‌خودی‌خود به حالت عادی برمی‌گردد و زندگی معمولی خود را دنبال می‌کند.

5. اگر فرد نتواند فقدان عزیزش را بپذیرد و با آن کنار آید و علائم و نشانه‌هایی دیگری همانند کرختی و درماندگی شدید، ترس و وحشت‌زدگی، ناامیدی و استیصال، افسردگی شدید، محدود شدن طیف عواطف و احساسات، کاهش رغبت یا مشارکت در فعالیت‌های عمومی، مشکلات خواب، عدم تمرکز و... همراه آن باشد (2) و هرروز برشدت و دوام این‌گونه نشانه‌ها افزوده شود در این صورت، احتمال یک اختلال جدی روان‌شناختی همانند اختلال سوگ پایدار یا اختلال افسردگی یا اختلال استرس پس از آسیب، تقویت می‌شود. برای درمان هرکدام از آن‌ها نیازمند مداخله روانشناس بالینی و اعمال روش‌های مختلف درمانی مثل شناخت درمانی، روان‌درمانی، گروه‌درمانی، خانواده‌درمانی، دارودرمانی و درمان‌های دیگر است که این، با مراجعه حضوری امکان‌پذیر است.

6. در موارد خفیفت تر، تقویت ایمان با توسل به اولیای الهی، دعا و یاد خداوند و نیز مطالعه کتاب‌های مذهبی در زمینة فلسفه مصائب و سختی‌ها، آخرت و جهان پس از مرگ، هدف خلقت، فلسفه مرگ وزندگی کارساز خواهد بود، در کنار آن مراجعه حضوری به روانشناس باتجربه می‌تواند کیفیت سازگاری با رویدادهای تلخ زندگی را به شما آموزش دهد و با آموزش فن تن آرامی و تمرینات ریلکسیشن شمارا از اضطراب، استرس و فشار روانی رهایی دهد تا به آرامش برسید.

 7. باید دانست که فقدان عزیزان که با مرگ آنان ایجاد می‌شود همه‌روزه و هرلحظه براثر حوادث گوناگون در جهان تحقق می‌یابد و عملاً شما همدردهای متعددی در پیرامون خود دارید، کافی است نگاهتان را از اطرافیانتان بردارید و شعاع دیدتان را وسیع‌تر کنید و ببینید که چه بسیارند کسانی که وضعیت مشابه شما و شاید هم بدتر از آن رادارند.

8. اگر با این راهکارها مشکلتان بهبود نیافت، توصیه می‌شود از یک روان‌پزشک و یا روانشناس بالینی باتجربه کمک بگیرید.

پی‌نوشت:

  1. 1.   کلینکه، کریس. ال. مجموعه کامل مهارت‌های زندگی، ترجمه شهرام محمدخانی، ناشر: رسانه تخصصی، ص 301-302.
  2. American Psychiatric Association, DSM-5 (DIAGNOSTIC AND STATISTICAL MANUAL OF MENTAL DISORDERS), 2013, p 164 & p 199 & p 284.

 

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

  1. لیهی، رابرت؛ نسخه افسردگی را بپیچید؛ ترجمه مهدی اکبری، تهران، ناشر: ابن‌سینا، 1397
  2. لیهی، رابرت؛ نسخه اضطراب را بپیچید؛ ترجمه مهدی اکبری، فیروزه ضرغامی، تهران، ناشر: ابن‌سینا، 1397
  3. ریچ، فیل؛ مشاوره سوگ "راهنمای برنامه‌ریزی تمرین در منزل"، ترجمه هورا رهبری و بدری سادات بهرامی، تهران، ناشر: دانژه، 1389
  4. وردن، ویلیام؛ مشاوره و درمان سوگ: کتاب مرجع برای روان شناسان بالینی، روان‌پزشکان و مشاوران، ترجمه احمدرضا کیانی، ناشر: کتاب ارجمند، 1396

 

کلمات کلیدی

خودسرانشی، احساس گناه، مرگ عزیزان، سوگ، بیماری، کرونا

رفتاری که منشا ان گناه است

با سلام
با توجه به اینکه اگر حسادت یا تکبر و.. در رفتار یا گفتار شخص ظاهر نشود گناه نیست
اگر حسادت درونی یک نفر نسبت به فرد دیگر طوری بروز کند که در ارتباط مستقیم با
بدخواه بودن قلبی او نباشد اما ریشه کارش ناشی از حسد باشد او گناه کرده است؟ به
عنوان مثال بعضی ها در زندگی فردی که نسبت به او حسادت دارند فضولی و کنجکاوی
می کنند یا از فردی که به او حسادت دارند زیاد سوال می پرسند تا بلکه بتوانند با فضولی کردن در زندگی او از زندگی او نقطه ضعفی پیدا کنند که باعث فروکش کردن حسد درونی شان شود.هرچند شاید این کار آنها آسیبی به زندگی فرد مورد حسادت آنها نرساند اما
درواقع کنجکاوی و پرس و جو کردن آنها ناشی از حسادت درونی آنهاست.
با تشکر از پاسخ.

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
منشا تجسس و کنجکاوي در امور ديگران حسادت است . در اين صورت حسادت ظهور پيدا کرده و از نظر اسلام گناه محسوب مي شود. گناه بودن حسد منوط به آسيب رساندن به ديگري نيست .علماى اخلاق براى حسد سرچشمه‏هاى زيادى ذكر كرده‏اند: از جمله عداوت و كينه است كه موجب مى‏شود انسان آرزوى زوال نعمت از كسى كه مورد عداوت اوست كند.
ديگري كبر و خودبرتربينى است، به همين جهت اگر ببيند ديگران مشمول نعمت‏هاى بيش ترى شده‏اند، آرزو دارد بلكه تلاش مى‏كند كه نعمت آنان زايل گردد تا برترى او را نسبت ‏به ديگران به خطر نيفكند!
سوم حب رياست است كه سبب مى‏شود آرزوى زوال نعمت ديگران كند، تا بتواند بر آن ها حكومت نمايد؛ زيرا اگر امكانات او از نظر مال و ثروت و قدرت او بيش از ديگران نباشد, پايه‏هاى رياست او سست مى‏شود.
چهارمين سبب حسد ,ترس از نرسيدن به مقاصد مورد نظر است، چرا كه گاه انسان تصور مى‏كند نعمت‏هاى الهى محدود است. اگر ديگران به آن دست‏يابند ،امكان رسيدن او را به آن نعمت‏ها كم مى‏كنند.
پنجمين سبب احساس حقارت و خود كم بينى است، افرادى كه در خود لياقت رسيدن به مقامات والايى را نمى‏بينند و از اين نظر گرفتار عقده حقارتند ،آرزو مى‏كنند ديگران هم به جايى نرسند تا همانند يكديگر شوند!
ششمين اسباب حسد بخل و خباثت نفس است؛ زيرا بخيل نه تنها حاضر نيست نعمت‏هاى خود را در اختيار ديگران بگذارد، بلكه از رسيدن ديگران به نعمت‏هاى الهى بخل مى‏ورزد و ناراحت مى‏شود،
تنگ نظرى، كوته‏بينى و رذالت طبع آدمى را به حسد مى‏كشاند . گاه مى‏شود كه همه اين امور ششگانه دست‏به دست هم مى‏دهند . گاه دو يا سه منشا به هم ضميمه مى‏شوند و به همان نسبت، خطر حسد فزونى مى‏يابد.
فراتر از اين ها حسد ريشه‏هايى در عقايد انسان دارد، كسى كه ايمان به قدرت خدا و لطف و عنايت او و حكمت و تدبير و عدالتش دارد ، چگونه مى‏تواند حسد بورزد؟ شخص حسود با زبان حال دارد به خداوند اعتراض مى‏كند كه چرا فلان نعمت را به فلان كس دادى؟! اين چه حكمتى است و چه عدالتى؟! چرا به من نمى‏دهى؟! نيز به زبان حال مى‏گويد: هرگاه خدا به ديگرى نعمتى دهد، ممكن است از دادن مثل آن به من عاجز باشد. پس چه بهتر كه نعمت از او سلب گردد تا به من برسد!
بنابراين حسودان در واقع گرفتار نوعى تزلزل در پايه‏هاى ايمان به توحيد افعالى پروردگار و حكمت و قدرت او هستند، چه اينكه انسانى كه به اين اصول مؤمن باشد، مى‏داند تقسيم نعمت‏ها از سوى خداوند حسابى دارد و طبق حكمتى است . نيز مى‏داند خداوند توانايى دارد كه بيش تر و بهتر به او ببخشد، هرگاه آن ها را شايسته نعمت‏بداند، پس بايد كسب شايستگى كند.
اين صفت رذيله مانند بسيارى از صفات ديگر گاه آشكار و صريح است و گاه مخفى ، به همين دليل بايد از آثارى كه بزرگان علم اخلاق و روانكاوان براى آن ذكر كرده‏اند يا به تجربه دريافته‏ايم، آن را در مراحل اوليه بايد شناخت و پيش از آن كه در وجود انسان ريشه بدواند و مستحكم گردد، به درمان آن پرداخت.
از جمله نشانه‏هايى كه براى آن ذكر شده امور زير است:
1- هنگامى كه مى‏شنود نعمتى به ديگرى رسيده است، غمگين و ناراحت مى‏شود، هر چند آثارى از خود بروز ندهد.
2- گاه از اين مرحله فراتر مى‏رود و زبان به غيبت و عيبجويى مى‏گشايد.
3- گاه از اين هم فراتر مى‏رود و به دشمنى و عداوت و كارشكنى برمى‏خيزد!
4- گاه تنها به بى‏اعتنايى و بى‏مهرى و يا قطع رابطه از شخصى كه مورد حسد او قرار گرفته قناعت مى‏كند، سعى دارد او را نبيند و سخنى از او نشنود . اگر سخنى در باره او بگويند ، سعى مى‏كند با ورود در مطالب ديگر گوينده را از ادامه سخن باز دارد، يا اگر مجبور به بيان مطلبى در باره او شود ،سعى مى‏كند صفات برجسته او را پنهان سازد و يا نسبت به آن سكوت كند.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.